دست فروش
این روزها دیگر فریاد آسمان
به زمین که نمی رسد هیچ
مادر هم به ما نمی رسد.
کلمات هم مجبورند دربیایند
عبور ممنوع از آنجایی که نباید.
وباز
پس گردنی
و دست های سنگین مادر
که دروغ می گوید
که دست فروش است
دستی نمی فروشد
دستی می گیرد
پول توپ
و سر درموهای بریده مادر
بریده بریده
فراموش میکنم بوی عرق
توپ را هم
و آسمان را
وخدا را هم
فراموش می کنم
خدا هم اگر مادرم را بچشد
خودراکه هیچ
خدای خود را نیز فراموش میکند
اینست که زمین خوش است
به مزه مادر
وپاک
و بستنی پاک
و مادر پاک آسمان را از من پنهان می کند
اما یک شب به آسمان می روم
ازدست این پریروز و دیروز و فردا
و دست می خرم
تا مادر دست فروشی کند
تا راست گفته باشد
و توپ...
نظر سنجی وبلاگ های هرمزگانی
خوندم مجید
سلام...
شایعه رفتن پارسایی
خوب است اگر خوب بمانید
سلام خوبی نه خسته قشنگ بود وپر از تصویر مجیدددددددددددددد
ای والله ایشه ...