من اغلب درباره تئاتر گفته ام ، که همچون بدنی هموفیلی است که در رویاروئی با واقعیت خون خود را از دست می دهد.از تئاتری سخن گفته ام که همچون پناهگاه آزادی است ، جزیره ای است شناور ، یا دژی انباشته از هوا . گفته ام که تئاتر همچون قایقی است که بر خلاف جریان آب پارو می زند ...درباره تئاتری که همچون خانه ایست با دو در ، دری برای ورود و دری برای فرار .درباره تئاتری که همچون دیواری است که ما را وامی دارد تا بر پاهایمان قد کشیده و آنچه در پشت آن میگذرد را ببینیم ،درباره تئاتری که همچون اسراف است و گشاده دستی ، همچون مهاجرت است و کوچ کردن ...
یوجینیو باربا . کتاب تئاتر جزیره کوچک آزادی . ناصر حسینی مهر