تو شهرمون همه عاشق اون دخمله لوریمر بودن.
خیلی وقت پیش
همه عاشقش بودن.
خوب همه عاشق دختر دیوونهای می شن
که از رویاهش دست نمیکشه.
هیشکی نمیدونه لوریمر کوچولو کجا رفته.
هیشکی نمیدونه چرا خرت و پرتاش، چند تا چیز کهنه رو
ریخت تو چمدون و رفت.
رفت با اون چونهٔ کوچیک که
جلوتر از خودش میرفت
با اون موهای نرمش که زیر اون کلاه بزرگ
بیخیال تو باد تکون میخورد.
هم می رقصید و هم آواز میخوند، یه عاشق پر شر و شور و خندون بود.
ده نفر شاید صد نفر، نمیدونم چند تا مرد تو نخش بودن؟
پنج نفر، پنجاه نفر، نمیدونم چند تا مرد دلشون به خاطر اون به درد اومده بود؟
فقط میدونم همه عاشق اون دخمله لوریمر بودن
و هیشکی نمیدونه اون کجا رفته.