حیات، عرض، مال و موجودی من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام دادهام. من به حس و عیان میبینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته است بهثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هرکس چند صباحی دیر یا زود به پایان میرسد. ولی آنچه میماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است…
دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح/ خواب بلند و تیره دریا را/ آشفته و عبوس / تعبیر میکند؟ / من میشنیدم از لب برگ/ این زبان سبز / در خواب نیمشب که سرودش را/ در آب جویبار، بدین گونه شسته بود: در سوگت ای درخت تناور! / ای آیت خجسته در خویش زیستن! / ما را/ حتی امان گریه ندادند. /… گیرم، بیرون ازین حصار کسی نیست/ گیرم در آن کرانه نگویند/ کاین موج روشنایی مشرق/ بر نخلهای تشنه صحرا، یمن، عدن… / یا آبهای ساحلی نیل از بخششِ کدام سپیدهست/ اما، من از نگاه آینه/ هرچند تیره، تار/ شرمندهام که: آه/ در سکوت ای درخت تناور، / ای آیت خجسته در خویش زیستن، / بالیدن و شکفتن، / در خویش بارورشدن از خویش، / در خاک خویش ریشهدواندن/ ما را/ حتی امان گریه ندادند.
( شفیعی کدکنی ،۱۵ اسفند ۱۳۴۵)