کلیدی را در قفل در می چرخانند ، سپس بیرون می کشند
نامه های قدیمی و پنهان خود را آرام می خوانند
و برای آخرین بار به آن چه که در سر دارند ، می اندیشند.
می گویند: زندگیشان تراژدی بیش نبوده
خدا ! لبخند های هراسناک مردم
اشک ها ، دلواپسی ، دلتنگی آسمانها
خلوت یک منظره.
کنار پنجره می ایستند
و خیره می نگرند به درختان ، کودکان ، تمام طبیعت
به اشتیاق و نیروی مرمرکاران
و خورشیدی که تا ابد غروب خواهد کرد.
«همه چیز تمام شده»
یادداشتی کوتاه ، ژرف و ساده
حاکی از بی میلی و بخشش
به هر کسی که بخواهد آن را بخواند و گریه سر دهد.
به آینه می نگرند،به فرصتی که مانده
شاید حماقت و خطایی بیش نباشد
زیر لب می گویند: « همه چیز تمام شده »
حسی بی انکار
گرچه آن را به وقتی دیگر وا می نهند.
ترجمش خشک و نچسبه.
به روزم
http://mortezanik.blogsky.com/
مث یه گاو
مم نون از انتخابات
آفرین به این ترجمه ، سلیس و زیبا.