قدمگاه
مقدس بودم و پاک
تاک از همه پرستندگان
پرده دارم
تو خواستی باشی
و اینک پرده در
تو آن نیستی ؟
که هر شب سر در حلقوم چاه من یک چشمت اشک بود ؟
و من برایت خون می گریستم؟
من آن سرزمین مقدسم !
این رد پا که سر تا ته من میبینی
اثر انگشت چشمان تو بود
آنگاه که نصر من ا... و فتح قریب می خواندی
من آن سرزمین مقدس بودم
قدمگاه تو شدم و تا انتها در من رفتی
و نیستم دیگر.
...
قدمگاهی نامقدس .